جهانگیر بهروز

مختصری از زندگی پربارشان

جهانگیر بهروز (زاده ۱۳۰۵ در مشهد ـ درگذشته ۱۳۹۳ در لندن) از روزنامه‌نگار پیشکسوت ایران بود. او از خانواده‌ای همدانی‌تبار، از دوران دبیرستان و بعد از اشغال ایران توسط متفقین در سال ۱۳۲۰ ابتدا به گروه‌های هوادار آلمان (در حقیقت به مخالفان متفقین) پیوست، راهی که بسیاری از جوانان آن دوران که از چهره‌های صاحب نام ادب و سیاست انتخاب نمودند. بهروز از دوران دبیرستان به روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شد و در کار خبرنگاری جرأت و شهامتی کم‌نظیراز خود نشان داد. علاقه‌اش به این حرفه را تا پایان عمر رها نکرد، گرچه از سال ۱۳۵۰ در مطبوعات به‌طور جدی و رسمی کاری نپذیرفت و در موسسه‌ای مطبوعاتی، که از سال‌ها قبل تأسیس کرده بود، به فعالیت ادامه داد. بی پروایی‌های وی در سال‌های نخست روزنامه‌نگاریش چنان بود که قبل از سی سالگی سه بار توسط ضداطلاعات و فرمانداری نظامی دستگیر شد. بعد از تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) پرونده‌اش نشان می‌دهد که شانزده بار بازداشت شده است.

گزارش‌های اولیه وی در روزنامه ایران به چاپ رسیده و بعد از آن در «روزنامه ایران ما» به مدیریت جهانگیر تفضلی نیز گزارش‌ها و مقالاتی نوشت و روزگاری هم قیام ایران را بنیان نهاد که نجف دریابندری، شاهرخ مسکوب، سیاوش کسرایی و محمد جعفر محجوب در آن قلم زدند. بهروز در خاطرات روزنامه‌نگاری خود از اولین کار مهم خبرنگاریش شرح می‌دهد و چگونگی به دست آوردن سند محرمانه قرارداد نظامی ایران و آمریکا را که در سال ۱۳۲۶ و در دولت حکیم‌الملک تهیه شده بود و افشای آن علت اصلی سقوط این دولت شد، بازمی‌گوید. گرچه این جسارت و شیرینکاری یک خبرنگار جوان ۲۲ ساله، نزد دستگاه‌های اطلاعاتی ارتش و شهربانی و حتی برخی همکاران وی نشانه داشتن ارتباط با خارجیان تلقی شد. وی در سال ۱۳۴۸ با تأسیس مؤسسه آیندگان به عضویت هیئت مدیره این مؤسسه درآمد که داریوش همایون مدیرعامل آن بود، و از اولین شماره روزنامه آیندگان، غلامحسین صالحیار سردبیریش را به عهده گرفت. یک سال بعد، با خروج صالحیار، هیئت مدیره مؤسسه آیندگان جهانگیر بهروز را به سردبیری گماشت؛ اما همزمان با هزارمین شماره آیندگان که وی در سرمقاله آن نوشت «این روزنامه‌ای بود که می‌توانستیم نه آن که می‌خواستیم»، پادشاه به شدت خشمگین شد و بنا به دستور ساواک بهروز از سمت خود معاف شد و سردبیری را به معاون خود سپرد. از آن زمان جهانگیر بهروز وقت خود را صرف مؤسسه اکو اف ایران کرد که چند نشریه انگلیسی زبان داشت و از جمله معدود منابع خبری جهان در مورد ایران بود. بهروز از سال ۱۳۹۱ انتشار خاطراتی را در روزنامه اطلاعات آغاز کرد که چندین ماه ادامه داشت. این خاطرات موافقان و مخالفان بسیار یافت. وی سرانجام در ۸۸ سالگی، بعد از یک دوران بیماری، در اثر حادثه‌ای در لندن به کما رفت و روز ۵ دی ۱۳۹۳ درگذشت. هر دو فرزند وی در کار نشر و فرهنگ هستند. مازیار بهروز استاد دانشگاه سان فرانسیسکو و دانش‌آموخته تاریخ و صاحب چند تألیف ارزشمند است. بخشی از خاطرات وی در رابطه با پدرش جهانگیر بهروز در سال ۱۳۹۱ به صورت پاورقی در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید.
خصوصیات بارز بهروز از زبان فرزندش مازیار:
اول: ایشان در زندگی حرفه‌ای و شخصی خود، انسانی متهور بود و آن‌جا که باید حرفش را بزند و یا پای اصلی ایستادگی کند، دریغ نمی‌کرد. دلیل زندان رفتن‌هایش نیز همین بود.؛
دوم: پس از بیست و هشتم مرداد و با کسب تجربه، به رغم دیدگاه‌های سیاسی‌اش همواره انسان معتدلی بود و کوشش می‌کرد این میانه‌روی را به فرزندانش نیز بیاموزد. اگرچه بر سر بسیاری از مسائل اختلاف‌نظر داشتیم؛ اما اعتدال او همواره مرا تحت تأثیر قرار می‌داد. نه تنها روزنامه‌نگاری حرفه‌ای بود، بلکه انسانی در اساس سیاسی بود و این خصیصه را به خانواده‌اش نیز منتقل کرد. کتاب، زیاد می‌خواند، به موسیقی کلاسیک علاقه زیادی داشت، عاشق فناوری‌های جدید بود و در یک کلام انسانی بود پیچیده و روشنفکری عمیق؛
سوم: خونسردی او بی‌شک یکی از خصوصیات جالبش بود، نه این‌که به خشم نمی‌آمد، بلکه خیلی دیر به خشم می‌آمد و خشم‌اش را به سختی آشکار می‌ساخت؛
چهارم: شوخ‌طبعی، یکی از وجوه جذاب شخصیتیش بود. خیلی زود با اطلاعات زیادی که داشت و شوخ‌طبعی ذاتی خود، در مجالس دوستان و خانواده مرکز ثقل جمع می‌شد. در عین حال، انسانی خجالتی بود و فقط در جمع آشنایان بود که می‌شد لایه‌های عمیق‌تر شخصیت او را دید؛
پنجم: انسانی متواضع بود و کم‌تر شنیده بودم که درباره کمکی که به دیگران کرده و یا دستاوردهای حرفه‌ای خود آشکارا صحبت کند. اما درباره این کمک‌ها از دیگران زیاد شنیده بودم. نصیحت پدر به من این بود که یا قدم در راه نویسندگی نگذار و یا پوست خودت را کلفت کن و راه را ادامه بده. از این منظر او تنها پدر من نبود، بلکه دوست خوب من هم بود. همواره پشتیبانی قابل اتکا همچون یک صخره بود. من آموختم تا با پیروی از نکات مثبت زندگی او و دنباله‌روی از آن‌چه به گمانم نکات ضعف او بود، زندگی‌ام را شکل دهم.
برکناری بهروز از روزنامه آیندگان، یکی از مهم‌ترین گره‌های زندگی حرفه‌ای او و به اصطلاح نقطه عطف زندگی او به حساب می‌آمد. زندگی او به دو قسمت مجزا می‌توان تقسیم کرد؛ تا آیندگان و بعد از آیندگان؛ بهروز پیش از برکناری با بهروز بعد از آیندگان دو موجود جداگانه‌اند. بهروز که همایون را برای استفاده بورس هاروارد معرفی کرده بود، بهروزی که چندان به همایون نزدیک بود که بچه‌هایش همایون را عمو صدا می‌کردند، انتظار نداشت همایون او را به کلی از آیندگان کنار بگذارد؛ همایون هم در پاسخ این سوال که چرا بهروز به کلی از روزنامه کنار گذاشته شد، گفت: من چاره‌ای نداشتم، شاه به خود من هم اگر می‌گفت باید بروید، ناگزیر باید می‌رفتم؛ اما از آن‌جا که من به سادگی به بهروز گفتم چاره‌ای جز رفتنش نیست، از من رنجیده است. اما بهروز فقط رنجش نداشت، زحمی شده بود. جراحتی که از این راه بر قلب بهروز وارد شد هرگز التیام نیاقت. این خیلی غیرطبیعی نیست؛ روزنامه‌نویسی مانند کارهای دیگر نیست؛ آدمی با کارهایش ازدواج می‌کند. روزنامه چون معشوق آدمی می‌شود و هرکس آدمی را از معشوقش جدا کند البته با او دشمن خواهد شد. بهروز همین حال را داشت و تا پایان عمر نتوانست همایون را ببخشد.
مازیار می‌گوید، پس از هفتاد سالگی‌اش، به اصرار من و تمایل خودش، شروع به نوشتن خاطرات خود کرد؛ حاصل کار در نه شماره روزنامه اطلاعات به چاپ رسید اما ناتمام ماند. این نوشته‌ها در کنار مقدار زیادی دست‌نوشته، در آینده به صورت کتابی منتشر خواهد شد تا شاید قطره‌ای باشد در اقیانوس حافظه تاریخی ایرانی که او بسیار دوستش می‌داشت. ترجمه اثر ماندگار او به نام جزیره وحشت،  جزو افتخارات بهروز است.
کتابخانه شادروان جهانگیر بهروز شامل کتب ارزشمند بود. فرزند گرامی ایشان دکتر مازیار بهروز با کمال افتخار این میراث ارزشمند و گرانبهای او را به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه کردستان اهدا نمودند. مجموعه‌ی اهدا شده به کتابخانه مرکزی شامل 324 جلد کتاب بود. بنیاد حامیان دانشگاه کردستان این هدیه ارزشمند خانواده گرامی و گرانقدر جهانگیر بهروز را ارج نهاده و یاد و خاطره ایشان را برای همیشه گرامی می‌دارد.